۱۳۹۱ خرداد ۲۵, پنجشنبه

انتقال بهمن احمدی امویی به زندان رجایی‌شهر کرج، با توهین و بی‌احترامی

بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار محبوس دربند ۳۵۰ اوین که روز گذشته به انفرادی ۲۰۹ منتقل شده بود، نیمه شب به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، پس از حمله ی شب گذشته ی نیروهای امنیتی به بند ۳۵۰ اوین و انتقال ۶ زندانی سیاسی به انفرادی، بهمن احمدی امویی، روزنام نگار منتقد ساعت یک نیمه شب به قرنطینه رجایی شهر کرج و ده صبح امروز به بند زندانیان سیاسی منتقل شد.
این روزنامه نگار زندانی که با دمپایی، زیر پیراهنی و پیژامه و دستنبد و پابند منتقل شده، به هنگام ورود توسط ماموران با توهین و بی احترامی، برهنه و تفتیش شده است.

بر اساس این گزارش وی حتی فرصت و اجازه ی جمع آوری و بردن وسایل شخصی اش را نیز پیدا نکرده است.
کلمه پیش از این گزارش داده بود که عصر روز دوشنبه ٢٢خرداد، زندانیان بند ٣۵٠ در حین برگزاری مراسم سالگرد شهادت هدی صابر بودند با هجوم گارد ویژه مواجه شدند.

این مراسم که از سوی زندانیانی که در اعتراض به کشته شدن همبندی شان روزه سیاسی گرفته بودند تدارک دیده شده بود در حین برگزاری با قطع برق توسط ماموران امنیتی ناتمام ماند و سپس بیش از ۵٠ نفر نیروی گارد ویژه وارد بند شدند.
در این حمله بهمن احمدی امویی، سعید جلالی فر، فرشاد قربان پور، آرش سقر، سعید متین پور و جواد علیخانی بوسیله گارد ویژه به سلول انفرادی منتقل شدند.
زندانیان در پاسخ به این یورش شعار “یا حسین میرحسین” و “مرگ بر دیکتاتور” سر می دادند.
بهمن احمدی امویی، روزنامه‌نگار حوزه اقتصاد و فعال حقوق زنان در تاریخ ۲۲ خرداد ماه سال ۱۳۸۶ به خاطر حضور در تجمعی در میدان هفت تیر تهران برای دفاع از حقوق زنان بازداشت و مدت یک هفته را در زندان اوین سپری کرد. بهمن چند ماه پس از آن و در تاریخ پنجم مهر ماه ۱۳۸۶ بدین خاطر به ۶ ماه زندان تعلیقی به مدت دو سال محکوم شد. بعد از اتفاقات انتخابات ۸۸ او نیز چون دیگر روزنامه نگاران متعهد و مستقل بازداشت و در دادگاه به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد.
بر اساس این گزارش دادستان تهران دستور حمله به زندانیان را صادر کرده بود. او پیش از این نیز برخورد با زندانیان و ایجاد محدودیت پیش روی آنها را همواره در دستور کار داشته است.
از نوشته های ژیلا بنی یعقوب

یک اتهام بهمن احمدی امویی: انتشار شعر حماسی از حکیم ابوالقاسم فردوسی
باورکنید هر چیزی را می توانستم تصور کنم ،جز این را که یکی از اتهامات بهمن (احمدی امویی ) در حکم صادره از سوی قاضی شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب ، انتشار شعری حماسی ازحکیم ابوالقاسم فردوسی در روز بیست و دوم خرداد ماه در سایت خردادنو اعلام شده باشد.بهمن سردبیر سایت خرداد نو بود. وب سایتی که در مجموع دو ماه فعالیت داشت
باور نمی کنید؟ نه ؟ اما در حکم قاضی پیرعباس، قاضی شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب یکی از موارد اتهامی بهمن چنین ذکر شده است :
"انتشار شعری حماسی در ٢٢ /٣ /٨٨ جهت تهییج و تحریک مردم به اغتشاش تحت عنوان حال ما از زبان حکیم ابولقاسم فردوسی
بریزید خون از پی خواسته 
شود روزگار مهان کاسته
همانا که آمد شما را خبر
که ما را چه آمد ز اختر به سر"
بیست و دوم خردادماه روز برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران بوده است . قاضی در حکم صادره خود انتشار این شعر را مصداق تبلیغ علیه نظام و تحریک مردم جهت اغتشاش ذکر کرده است. قاضی پیرعباس در حکم خود توضیح نداده است که دقیقا کدام واژه در شعر حکیم ابوالقاسم فردوسی به مثابه تبلیغ علیه نظام است و از کدام بخش آن تهییج مردم به اغتشاش برداشت می شود.
بهمن از این مورد اتهامی خودش اصلا خبر نداشت و من بعد از دیدن متن کامل رونویسی شده حکم در دفتر وکیلش ،این را تلفنی به او گفتم .(جهت اطلاع تان معمولا احکام صادره برای متهم در دادگاه انقلاب در اختیار وکیل و متهم قرار نمی گیرد و برای آنها قرائت می شود .البته گاهی وکلا این اجاره را پیدا می کنند در دفتر دادگاه بنشینند و از روی حکم صادره رونویسی کنند. )
بهمن که انگار بیشتر از من دچار بهت و حیرت شده بود.گفت :"امکان ندارد!شعر فردوسی ؟تبلیغ علیه نظام ؟تحریک مردم جهت اغتشاش از طریق شعر فردوسی؟ ژیلا باز تو با من شوخی ات گرفته است ؟"
فکر کنم آخرش هم باورش نشد.چون کلی خندید و گفت :"متشکرم از خلاقیت تو! موضوع بامزه ای را برای خنداندن من ساخته ای ."
گفتم:" اصلا تو چنین شعری را در سایت خرداد نو منتشر کرده ای یا نه؟ گفت :من از کجا یادم بیاید؟گفت: اولا من تنها کسی نبودم که در آن سایت مطلب منتشر می کردم .ثانیا چون روز بیست و دوم خرداد بوده ،حتما برای تشویق مردم به مشارکت حداکثری در انتخابات بوده است .چون مگر روز بیست و دوم خرداد اصلا خبری از اعتراض و اغتشاش بود؟
بعد از این توضیح ها انگار هنوز هم موضوع باورش نشده باشد که گفت :"حالا جوک گفتی دیگه ژیلا! واقعیت نداشت که این یکی از اتهام من بوده است؟"
گفتم :"مگر حکم را به تو ابلاغ نکرده اند ؟"
گفت :"چرا !اما اجازه ندادند متن کاملش را بخوانم ."
بله !می فهمم !لابد مثل همان روزی که ماموران وزارت اطلاعات برای بازداشت من و تو به منزل ما آمده بودند و حاضر نشدند حکم بازداشت را به دست ما بدهند که بخوانیم و ببینیم اصلا اسم ما توی حکم هست یا نه! یادم هست یکی از ماموران وزرات حکم را از فاصله ای دور به ما نشان داد و من نتوانستم بخوانمش. حالا هم عجیب نیست که تو اجازه پیدا نکرده باشی متن حکمی را که برایت صادر شده ،به صورت کامل بخوانی."
همین قدر بس است که بدانی :" به عنوان یک روزنامه نگار در مجموع به هفت سال وچهارماه حبس تعزیری و ٣٤ ضربه شلاق محکوم شده ای " و البته لازم نیست بدانی که یکی از دلایلش انتشار شعر حکیم ابوالقاسم فردوسی بوده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر