۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

بیست و سه دلیل برای دوستداران حیوانات که چین را تحریم کنند

 دلیل دوم:
چین ببرهای در خطر انقراض را می کشد
چین از تجارت غیرقانونی اعضای بدن ببرها برای استفاده در طب سنتی چینی (TCM) پشتیبانی می کند.
تنها در قرن گذشته، جمعیت ببرها در سراسر جهان از حدود ١٠٠,٠٠٠ به ٣٢٠٠ کاهش یافته است.
بر اساس مطالعاتی که در سال ٢٠١٠ توسط (Traffic International) شبکه نظارت بر تجارت حیات وحش، در ١١ کشور از ١٣ کشوری که در آنها ببرها بصورت وحشی و طبیعی زندگی می کنند انجام شده، گزارش شده بین ١٠٦٩ تا ١٢٢٠ ببر بین سالهای ٢٠٠٠ تا ٢٠١٠، بطور غیر قانونی بخاطر استفاده از اعضای بدنشان کشته شده اند.
شکار غیر قانونی ببر عمدتا در چین، هند و نپال صورت می گیرد که تا حد زیادی به دلیل استفاده از اعضای بدن ببرها در طب سنتی چین (TCM) هدایت می شود.

 دایره المعارف بریتانیکا: در طب سنتی چین (TCM) استخوان ببر در تهیه شراب، مشمای طبی و داروسازی برای درمان آرتروز و دیگر بیماری های مفاصل استفاده می شود. "شکی نیست که تجارت استخوان و دیگر اعضای بدن ببر برای مقاصد دارویی، عامل اصلی در بحران حفاظت از ببر در سالهای ١٩٨٠ و ١٩٩٠ بود."
البته هیچگونه شواهد علمی برای ادعاهای درمانی (TCM) وجود ندارد.
چین در سال ١٩٩٣ تجارت ببرها را در کشورش ممنوع اعلام کرد. در همان سال استفاده از استخوان ببر در داروهای سنتی چین نیز حذف شد.
ولی عدم اجرای این قانون و ادامه باور مردم چین در خواص شفا بخش اعضای بدن ببر، سبب ادامه بدون کنترل این تجارت غیرقانونی شده.
بر اساس گزارش (Traffic International) "تحقیقات نشان می دهد که ببرها توسط شکارچیان حرفه ای شکار می شوند و متقاضیان و مصرف کنندگان داروهای سنتی، طبقه متوسط و ثروتمند چین می باشند."
مصادره عمده اعضای بدن ببر توسط مقامات در مراکز کلیدی بازرگانی مانند بمبئی، دهلی نو، هوشی مین، بانکوک و همچنین در مرز میانمار - چین و هند - نپال صورت گرفته ولی به گزارش (Traffic) مصادره اعضای بدن ببر در چین، بصورت پراکنده است که این خود نشان دهنده بازار گسترده برای اعضای بدن ببر و مشتقات آن در این کشور است.
به گزارش اتحادیه بین المللی حفاظت از طبیعت (IUCN)، که گونه های در حال انقراض (فهرست قرمز) را حفاظت می کند، ببر جنوب چین که تعداد آنها در دهه ١٩٥٠ بیش از ٤,٠٠٠ بود، در حال حاضر احتمالاً منقرض شده و دیگر در طبیعت وجود ندارد. IUCN توضیح داد: "از سال ١٩٧٠ به بعد توسط هیچ زیست شناس یا منبع موثق و رسمی،  گزارشی از مشاهده ببر در جنوب چین داده نشده."
 لطفن بخوانید و در پخش گسترده ی آن یاری کنید
 در این رابطه بخوانید: ببر ها را میکشند برای اینکه...
ببرها را از نابودی نجات دهیم که فردا دیر است...
تا بحال اشک ببر در اسارت را دیده اید؟
با وجود امضای برنامه جهانی حفاظت از ببر؛ چین تجارت پوست ببر را قانونی اعلام کرد
 بیست و سه دلیل برای دوستداران حیوانات که چین را تحریم کنند  
دلیل نخست:
چین خرس ها را شکنجه می کند و می کشد
 کالاهای چینی را تحریم کنیم  / بخش دوم
 کالاهای چینی را تحریم کنیم  / بخش نخست
 امضا کنید: اعلامیه جهانی حقوق حیوانات

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

اولین شعر “هالو” در زندان اوین: این گونه زندان گشت؛ دانشگاه

محمدرضا عالی پیام ملقب به “هالو” شاعر معترض و مردمی که هفته گذشته بازداشت شده بود با وجود قرار سی میلیون تومانی صادر شده توسط دادسرای اوین، به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، محمدرضا عالی پیام، روز بیست و هشت مرداد توسط پلیس امنیت بازداشت و سی و یکم مرداد پس از آنکه توسط قناعت کار دادیاری شعبه سوم دادسرای شهید مقدس اوین به اتهام تبلیغ علیه نظام و تشویش اذهان عمومی تفهیم اتهام شد به بند زندانیان سیاسی و امنیتی منتقل شد.
علیرغم آنکه برای این شاعر مردمی که دلیل بازداشت او را سرودن شعرهای اعتراضی عنوان کرده اند، وثیقه سی میلیون تومانی صادر شده اما او کماکان در زندان به سر می برد.
محمدرضا عالی پیام عضو کانون فیلمنامه نویسان سینمای ایران، عضو شورای مرکزی و دبیر انجمن تهیه کنندگان مستقل سینمای ایران، انجمن صنفی شرکت های تبلیغاتی و عضو دایمی آکادمی داوری خانه سینما، عضو چند انجمن ادبی هنری تهران مدیر عامل موسسه مینا فیلم و با حفظ سمت، مدیر مسئول موسسه تبلیغاتی دایره مینا است اما اما چند سالی ست که به شعر و شاعری روی آورده است.
اولین شعر این شاعر معترض که به خود لقب “هالو” داده است پس از ورود به اوین را به گزارش کلمه با هم می خوانیم:
در بهمن پنجاه و هفت، این را
دارم به خاطر بین آن آشوب
بر روی دیوار اوین، شخصی
بنوشت این جمله به خط خوب:
“مردم بدانید این که خیلی زود
با سرنگونی رژیم شاه
با همت روحانیون، زندان
تبدیل می گردد به دانشگاه ”
بعد از گذشت سال های سال
همواره با خود کرده ام تکرار
پس کو؟ چه شد آن وعده های خوب
پس کی محقق می شود این کار؟
تا این که افتادم به زندان و
دیدم به چشم خویشتن اینجا
مملو دانشجو و استاد است
این گونه زندان گشت: دانشگاه

بیست و سه دلیل برای دوستداران حیوانات که چین را تحریم کنند / دلیل نخست

 از تارنمای  (13.7Billion Year)  
 "Reynard Loki" نویسنده، هنرمند و فعال حقوق حیوانات و محیط زیست
"زمانی که من این وبلاگ را در سال ٢٠٠٨ آغاز کردم، اولین پست من در مورد سگی بود که در یک گالری به عنوان یک اثر هنری به زنجیر کشیده شده بود تا از گرسنگی بمیرد. از آن زمان به بعد، رفاه حیوانات موضوع اصلی در تارنمای ١٣,٧ بیلیون سال بوده است. در طول این سالها، من داستان های بی شماری درباره ظلم و ستم به حیوانات در ایالات متحده و در سراسر جهان شنیده ام."
اما در میان تمامی کشورها، یک کشور است که بیشترین و گسترده ترین بی اعتناعی را نسبت به حقوق و رفاه حیوانات آشکارا نشان می دهد: "چین".
همان طور که مهاتما گاندی، خردمندانه بیان داشته: "عظمت و پیشرفت اخلاقی یک ملت را میتوان از روی نحوه برخورد مردم آن سرزمین با حیوانات محک زد."

چین برای تبدیل شدن به ملتی بزرگ راه درازی در پیش دارد.
یکی از راه های فشار بر چین برای تغییر،  تحریم چین است. بیش از ٢,٣میلیون نفر در سراسر جهان، اعلامیه جهانی حقوق حیوانات را امضا کرده اند، و تعداد دوستداران حیوانات در سراسر جهان، بمراتب بسیار بیشتر است. تصور زمانی را کنید، اگر همه آنها از خرید کالاهای چینی خودداری کنند.

بنابراین هر روز هفته در ماه آگوست، من می خواهم برای دوستداران حیوانات یک دلیل برای تحریم چین بیاورم. شمار این دلیل ها ٢٣ است.
 این ماه، ماه آسوده و راحتی نخواهد بود. هضم این داستان های وحشتناک و شیوه های بی رحمانه، آسان نخواهد بود. برای همین گفته ای ارزشمند از فیلسوف فقید آلبرت شوایتزر نقل می کنم: " گهگاهی به درد و رنجی که ترجیح می دهید چشمان خود را بروی آن ببندید، فکر کنید."
این ماه، من آن را انجام می دهم و امیدوارم شما نیز این کار را بکنید...
دلیل نخست:

چین خرس ها را شکنجه می کند و می کشد
هزاران خرس سیاه و خرس آفتاب، بیهوده و بی نیاز از دردی بزرگ و جانکاه رنج می برند و در قفس های کوچکی به اندازه بدنشان، در چین و کره جنوبی، برای آنچه اساسا یک خرافات چینی است می میرند. از صفرای خرس در طب سنتی چین (TCM) استفاده می شود. هر چند هیچگونه شواهد علمی وجود ندارد که در صفرای خرس اثر دارویی وجود داشته باشد.
کاهش بازار باعث پایان یافتن این عمل وحشتناک  در کره جنوبی شده، هر چند در بازار چین همچنان قوی است.

"John R. Platt " در پستی در وبلاگ علمی آمریکایی می نویسد: "در واقع، ممکن است این به دلیل آزادی عمل و وسعت مزارع خرس چینی است که باعث رکود این صنعت در کره جنوبی شده است."
است."مزارع پرورشی خرس  در چین ١٠ تا ١٢ برابر حجم کره جنوبی است، با حداقل ١٢,٠٠٠ خرس. چین بخاطر شدت خشونت بی رحمانه اش بارها مورد انتقاد قرار گرفته است. شکار غیر قانونی خرس های وحشی نیز در چین  شایع است."

در مزارع پرورشی خرس، شکم خرس های زنده را سوراخ کرده و صفرای آنها را با نصب لوله های فلزی درون کیسه صفرا، برای استفاده در داروهای سنتی بیرون میکشند. جراحات بوجود آمده، باز نگه داشته می شوند تا عمل استخراج صفرا روزانه انجام شود.
این زخمهای باز، بدن خرس ها را مستعد ابتلا به عفونت ها و بیماری می کند و باعث درد غیر قابل تحملی می شود...
این درد وحشتناک باعث می شود تا خرسها برای کشتن خود و رها شدن از این درد و رنج، با مشت به معده شان بزنند. برای جلوگیری از این کار روی شکم آنها جلیقه های آهنی نصب می شود.

خرس ها برای فرار از شکنجه های وحشیانه با اعتصاب غذا خودکشی می کنند.

 داستان واقعی و دلخراش خرس مادری که می خواست فرزندش را از زیر دست شکنجه گران چینی نجات دهد.
دوستی از من خواست تا لطفی در حقش کنم. او بمن نیاز داشت تا چند روزی برای گرداندن یک مزرعه پرورش خرس دستیارش باشم. این مکان در محلی دوردست و ناشناخته برای بسیاری قرار داشت.
من شب به آنجا رسیدم، درست قبل از سحر، ولی هنوز قادر به خوابیدن نبودم. صدای زوزه ی باد را می شنیدم، انگار کسی از درد و ناامیدی می گریست. در آن لحظه، من صدای باز شدن در و تنفس سنگینی را شنیدم. برخاستم، چراغ را روشن کردم و پرسیدم چه کسی آنجاست؟ پاسخی نشنیدم. سکوتی ترسناک حکمفرما بود.
دستم را بسمت جارویی دراز کردم و آن را برداشتم. به آرامی به سمت درب رفتم و با یک حرکت سریع آن را باز کردم. هه! آن یک توله خرس پشمالو بود که با کمرویی به من نگاه می کرد. دستم را به سوی او دراز کردم و او اردک وار نزد من آمد. دستش را روی دست من گذاشت و با زبان نرم و گرمش کف دست مرا لیسید. این حرکت بسیار دلگرم کننده بود.
ناگهان صدای هیاهو شنیدم و توله خرس به سرعت زیر تخت من رفت.
سپس به درب کوبیده شد. من در را باز کردم و پرسیدم چه خبر شده؟
مردی گفت یک توله خرس همین الان از مزرعه فرار کرده، آیا مزاحم شما شده؟
من پاسخ دادم او آنجاست و بزیر تخت اشاره کردم.
مرد چمباتمه زد و توله خرس را با یک دست گرفت و با خشونت تمام چهار دست و پای او را به چوب بلندی بست. چوب را بلند کردند و توله خرس را بیرون بردند. همانطور که خارجش می کردند یک لحظه برگشت و نگاهی رقت انگیز و پر از خواهش و تمنا به من انداخت.

پس از سپیده دم، کارگری بنام ژانگ مرا برای دیدن خرس ها به محوطه برد. در مکانی به مساحت چند هزار متر مربع و ساختمانهای بلند، شش قفس در فضای باز قرار داشت. در هر قفس، یک خرس سیاه و درمانده وجود داشت. نکته ی سوال برانگیز، فلز درخشان اطراف بدن آنها بود.
ژانگ به من گفت: "ازاین جلیقه آهنی برای استخراج صفرا از بدن خرس استفاده می شود. در حال حاضر، بهای هر گرم این صفرا ٣٠٠ یوان است. او مرا به سمت قفس اول برد و اشاره کرد بیایید استخراج صفرا را شروع کنیم."
من دیدم دو کارگر تنومند با طناب بدن خرسی را محکم بستند و آن را که به وسیله قرقره بالا کشیدند. طناب به جلیقه آهنی خرس بسته شده بود.
آنها فریاد زدند: "سلام ....!" و من دیدم بدن خرس همچنان که به بالا کشیده می شد منقبض شد. ناگهان خرس غرشی دیوانه واری کشید. در واقع این یک غرش نبود و تبدیل به گریه ای حزین و اندوهناک شد. چشمانش نشان می داد چه درد مشقت بار و طاقت فرسایی را تحمل می کند.

با وجود فضا و امکانات حرکتی محدود، او تلاش می کرد با دست و پا زدن، به زمین لگد زند. از این حرکت صدایی بر می خاست که شنیدن آن بسیار دردناک بود.
در آن دم، من می توانستم صدای چکیدن مایع و بیرون آمدن آن از لوله های فولادی درون شکم خرس را بشنوم.
کارگران سپس به آرامی طناب را آزاد کردند و به دنبال آن یک بار دیگر طناب را محکم کشیدند و عمل استخراج را تکرار کردند و بار دیگر فریاد خفه خرس بلند شد و من قطره های اشک را در چشمان خرس دیدم.
به مانند واکنش یک انسان هنگام درد، دندانهای خرس بهم فشرده شد و بدنش خم شد.
صحنه ی بسیار دلخراشی بود و من دیگر تاب تماشای آن را نداشتم. روی خود را برگرداندم و دور شدم.

در آن لحظه، من ناگهان متوجه شدم، ناله هایی که پیش از سپیده دم شنیده بودم از گلوی این خرس های غم انگیز بیرون می آمد.
ژانگ به دنبال من تا دم درب آمد. با صدایی لرزان از او پرسیدم: "آیا شما انسانیت خود را از دست داده اید؟ اینها موجودات زنده هستند!"
ژانگ این حرف مرا رد کرد و گفت: "ما چاره ی دیگری نداریم و از این راه زندگی می کنیم."

با آرامش در حالیکه قلبم احساس سنگینی می کرد از او پرسیدم هر چند وقت یکبار این کار را انجام می دهید؟ او پاسخ داد:"بستگی دارد. اگر خرس خوب صفرا تولید کرده باشد یک یا دو بار در روز و خرسی که کمتر تولید کرده باشد یک روز در میان، به طور کلی، یک خرس می تواند سالانه ٢٠٠٠ گرم صفرا تولید کند به مدت ١٠ سال.
از این حرف او لرزه به اندامم افتاد، دو بار در روز به مدت ١٠ سال! این ارقام وحشتناک هستند!
خرس ها روزی دو بار به مدت ١٠ سال شکنجه می شوند، زندگی بدون امید، به مدت ١٠ سال و ٧٢٠٠ بار گوشت شان سوراخ می شود. بدون وقفه و بی پایان، روزها از پی هم و سالی از پی سالی دیگر.
حتی قوی ترین انسانها قادر نخواهند بود روزانه چنین دردی را تحمل کنند. قلبم از رنجی که خرس ها می کشیدند به درد آمد.

می خواستم آن محل را ترک کنم ولی ژانگ گفت:" در مدت زمان کوتاهی عمل جراحی روی توله ها صورت می گیرد و شما نمی توانید در این لحظه ی بحرانی اینجا را ترک کنید. شما به نمایندگی آقای لیو در اینجا حضور دارید و اگر در این مدت اتفاقی روی دهد، مسوولیت آن با چه کسی خواهد بود؟"
با اکراه و ناخرسندی، به دنبال او به اتاق خرس ها بازگشتم.  طبق فرمان او چهار کارگر تنومند، توله خرسی را آوردند و دست و پای او را محکم با زنجیر بستند. توله خرس با وحشت به همه نگاه می کرد. زمانیکه مرا دید چشمانش روشن و درخشان شدند. توله خرس به زانو افتاد و به من التماس کرد. اشک در چشمان من جمع شد.
ژانگ دستش را تکان داد و فرمان شروع عمل جراحی را صادر کرد.
در کمال ناامیدی توله خرس سرش را بلند کرد و گریه و زاری می کرد. اشک از چشمانش سرازیر شد. این غم انگیز ترین و تاثر آورترین گریه ای بود که من در تمام عمرم شنیده بودم.
صدایش مانند این بود که زبان انسانها را می داند. توله خرس فریادی شبیه "ماما..." کشید. حتی کارگران هم یکه خوردند.

در آن لحظه، صحنه فوق العاده تکان دهنده رخداد؛ یک خرس اسیر در قفس، با صدای بلند  ضجه ای کشید، با دستان بزرگ و تمام قدرتش میله های کلفت و آهنی قفس را باز کرد و به خارج پرید. کارگران وحشت زده فرار کردند. من مات و مبهوت بر جایم میخکوب شده بودم، قدرت تکان خوردن نداشتم. هر چند که خرس حضور مرا نادیده گرفت. با شتاب به سمت توله خرس رفت و دیوانه وار تلاش کرد بچه اش را از زنجیرها آزاد کند. با وجود تلاش فراوان نتوانست زنجیرها را پاره کند، پس کودکش را درآغوش کشید و بویید و بوسید، در حالیکه اشک می ریخت، اشک های توله خرس را عاشقانه می لیسید و تلاش می کرد او را آرام کند. توله خرس گریه می کرد و با صدایی که از خود در می آورد گویا از مادرش می خواست که او را رها سازد.
ناگهان خرس مادر فریادی کشید و با دستان زورمندش گلوی فرزندش را فشرد و او  را خفه کرد. او فریادکشان به این عمل ادامه داد تا بدن بیجان توله خرس بر زمین افتاد. سپس دستانش را آزاد کرد، به کودک بیجانش نگاهی انداخت و مژه زد، انگار می گفت:" فرزندم متاسفم، نتوانستم تو را آزاد کنم ولی از رنجی که قرار بود بکشی تو را رها ساختم." 
او پشم خود را پاره پاره کرد و جلیقه آهنی را با دستانش کشید و از بدن خود جدا ساخت. همراه با جلیقه آهنی لوله فلزی استخراج صفرا نیز بیرون آمد. پشم روی شمکش از خونی که از شکمش فوران می زد، قرمز شده بود. فریادی دیگر کشید و دیوانه وارخود را به دیوار کوبید، دیوار فرو ریخت. من در شوک بودم. نمیدانم چگونه آن مکان بی رحمانه را ترک کردم...
باقی روز، ذهن من با این صحنه غم انگیز مشغول بود. از خود می پرسیدم "آیا این حرکت خرس عشق مادرانه بود؟ من اعتقاد دارم که این عمل، عشق درمانده یک مادر بود. در آن زمان و مکان، او توانایی نجات دادن فرزندش را از ٢٠ سال درد و شکنجه نداشت. تحت چنین وضعیت درمانده و سرشار از ناامیدی، از بین بردن فرزند عزیزش که خود بوجود آورده بود، تنها راه نجات بود. او سپس به امید همراهی فرزند عزیزش، همان راه را پیش گرفت به زندگی خود نیز پایان داد.


 لطفن در پخش و انتشار داستان دردناک این خرس مادر و فرزندش یاری کنید
 در این رابطه بیشتر بخوانید:
 بیست و سه دلیل برای دوستداران حیوانات که چین را تحریم کنند
 دلیل نخست: چین خرس ها را شکنجه می کند و می کشد.
 دلیل دوم: چین ببرهای در خطر انقراض را می کشد.
 دلیل سوم: در چین سگها بطور غیرانسانی قتل عام و خورده می شوند.

 دلیل چهارم: چین آهوی مشک را به سوی نابودی و انقراض می کشاند
 دلیل پنجم: چین حیوانات را در مزارع پوست شکنجه می کند
 دلیل ششم: شکنجه و کشتار کوسه ها بخاطر تهیه سوپ چینی
 دلیل هفتم: چین اسب های دریایی را به سوی انقراض می کشاند
 دلیل هشتم: چین حیوانات زنده را در جاسوئیچی های سر بسته پلاستیکی می فروشد
 دلیل نهم: چین میمون ها را برای تهیه خوراک مغز میمون، شکنجه داده و می کشد
 دلیل دهم: چین با فروش مواد غذایی سمی، سگ ها را می کشد
 دلیل یازدهم: چین ٥٠,٠٠٠ سگ را به ضرب چماق کشت
 دلیل دوازدهم: چین از کشتار فیل ها برای عاجشان پشتیبانی می کند
 دلیل سیزدهم: چین گاوها و گوساله های نوزاد را مورد آزار و بهره کشی قرار می دهد
 دلیل چهاردهم: چین کرگدن ها را به سوی نابودی و انقراض می کشاند
 دلیل پانزدهم: چین پانگولین (مورچه‌خوار پولک‌دار) در معرض خطر انقراض را به سوی نابودی می کشاند
 دلیل شانزدهم: چین ده ها هزار گربه را برای بازی های المپیک قتل عام کرد
 دلیل هفدهم: چین آزمایش بر روی حیوانات را برای محصولات آرایشی و بهداشتی ضروری می داند
 دلیل هجدهم: چین لاک پشت های در خطر انقراض را می کشد
 دلیل نوزدهم: چین بچه موش ها را برای تهیه خوراکی لذیذ می کشد
 دلیل بیستم: چین ویدئو هایی  که در آن حیوانات کوچک با له کردن کشته می شوند، به فروش می رساند
 دلیل بیست و یکم: چین اجازه برگزاری جنگ اسب ها را می دهد
 دلیل بیست و دوم: چین موش های نوزاد را برای ساختن تونیک سلامتی غرق می کند
 کالاهای چینی را تحریم کنیم - بخش نخست
 کالاهای چینی را تحریم کنیم - بخش دوم
 
 امضا کنید: اعلامیه جهانی حقوق حیوانات / حیوانات برای من مهم هستند

۱۳۹۱ شهریور ۵, یکشنبه

کشته شدن ٤٤٠ دیگر نفر به دست نیروهای اسد

علیرغم ادامه کشتارهای روزانه
حسین طائب: وظیفه داریم از سوریه حمایت کنیم
کمیته های هماهنگی انقلاب سوریه روز یکشنبه ٢٦-٨-٢٠١٢ اعلام کرد تعداد کسانی که در ٢٤ ساعت گذشته به دست نیروهای ارتش اسد کشته شدند به ٤٤٠ تن رسید.
به گزارش العربیه به نقل از منابع مخالفان سوری از زمان شروع اعتراضات در سوریه این بالاترین رقم از قربانیان است که طی ٢٤ ساعت توسط نیروهای نظامی رژیم اسد کشته می شوند.
براساس این گزارش عناصر امنیتی و ارتش رژیم اسد تنها در منطقه داریا درحومه دمشق ٣٠٠ تن به صورت دست جمعی قتل عام کردند.
تعداد ١٢٠ جسد از میان قربانیان شب گذشته در مسجد ابوسلیمان الدارانی در مرکز شهر داریا یافت شدند.

گزارش ها حاکی است که اجساد قربانیان هجوم وحشیانه لباس شخصی ها و نظامیان اسد به صورت پراکنده در همه مناطق شهر داریا به چشم می خورد.
طبق این گزارش اکثر قربانیان جوان از نزدیک به وسیله گلوله کشته شده اند.

منابع مخالفان می گویند نیروهای رژیم اسد با ورود در هر منطقه به صورت وحشیانه دست به قتل عام می زنند و از مردم مناطق قیام کرده انتقام می گیریند.
بیشتر کشته شدگان از نزدیک در ناحیه سر و صورت تیر خوردند مخالفان می گویند این افراد پس از محاصره وبازداشت توسط لباس شخصی های اسد به صورت دست جمعی کشته شدند.

در همین حال عبدالباسط سیدا با اعلام از این قتل عام "وحشیانه" رژیم اسد خواستار اقدام فوری جامعه بین المللی شد.

۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

انتقال امدادگران بازداشتی زلزله آذربایجان به زندان مرکزی تبریز

حمله نیروهای امنیتی نظامی به کمپ کمک رسانی به زلزله زدگان آذربایجان پش از آزادی ده نفر از این امدادگران سایر افراد بازداشت شده صبح امروز جمعه ۳ شهریور ۹۰ به زندان مرکزی تبریز منتقل شدند.
به گزارش خبرنگار کلمه چهارشنبه اول شهریور ماه ساعت یازده شب مامورین امنیتی با حمله به کمپ کمک رسانی که توسط جمعی از فعالان مدنی و حقوق بشری ایجاد شده بود با گاز فلفل، ضرب و شتم و توهین کلیه امدادگران را بازداشت و به پایگاه امنیت اخلاقی اهر منتقل کردند. هفت تن از امدادگران که خانم بودند به اداره آگاهی این شهرستان برده شدند.
امدادگران در ساعات اولیه توسط توسط سه قاضی از مجتمع قضایی خواجه ابتدا به انجام فعالیت های سیاسی از طریق کمک به زلزله زدگان تفهیم اتهام شدند. ولی در روند بازجویی ها توسط مامورین اطلاعات اهر این اتهام به تهدید علیه بهداشت عمومی از طریق توزیع مواد غدایی غیر بهداشتی متهم شدند. مستند ارایه شده برای این اتهام اعزام مامور بهداشت اهر ۲۴ ساعت پس از پلمپ کمپ بود که گزارش داد،تعدادی نان کپک زده و چند عدد کنسرو تاریخ مخدوش در میان اجناس امدادگران وجود داشت.
امدادگران بازداشت شده در پاسخ به این موضوع بیان کردند مواد غذایی ارایه شده به زلزله زدگان همگی خشک مثل برنج و روغن بوده و نانی که از آن بعنوان کپک زده نام برده شده نان مصرفی ساکنان کمپ بوده و کپک احتمالی نیز باتوجه به بازداشت آنان و عدم مصرف این نان ها طبیعی بوده و آنان هیچ نانی در بین آسیب دیدگان زلزله توزیع نکرده اند. لازم به ذکر است اعزام مامور بهداشت و بازرسی از مواد غذایی در غیاب مسولین کمپ انجام شد.
گزارشها حاکی از بد رفتاری و آزار و اذیت امدادگران توسط بازجویان اداره اطلاعات اهر است به گونه ای که بر اثر شدت ضربات وارده به پهلوی حسین رونقی ملکی کلیه های وی دچار خونریزی شده و وضعیت این فعال حقوق بشری را در شرایط بحرانی قرار داده است اما مسولین قضایی از اعزام وی به بیمارستان خودداری می کنند.
این زندانی سیاسی که با وثیقه در مرخصی درمانی بسر می برد و با وقوع زلزله در شرایطی که فقط یک هفته از آخرین عمل جراحی اش گذشته بود برای کمک رسانی به مردم درمان خود را قطع کرده و از ساعات اولیه پس از زلزله در منطقه حضور پیدا کرد.
ساعتی قبل از انتقال بازداشت شده ها مامورین امنیتی توسط عوامل خود در زندان اقدام به جو سازی و تخریب چهره های این امدادگران کردند و برای فشار به آنان توسط زندانیان دیگر به دروغ عنوان کردند این افراد اعضای باندی بودند که قصد سرقت از مردم زلزله را داشته اند و این مسله باعث تحریک زندانیان عادی شده وتوسط برخی از افراد خطرناک زندان، امدادگران مورد تهدید و آزار و اذیت قرار می گیرند.
آخرین خبر حاکی است برای ۱۶ نفر از بازداشت شدگان وثیقه ۵ میلیون تومانی و برای ۵ نفر باقی مانده کفالت تعیین شده و از زمان تعیین این وثیقه ها، این ۲۱ نفر اعتصاب خشک خود را به اعتصاب تر، تا فردا ظهر تبدیل کرده اند.
در همین باره بخوانید:
بازداشت دسته جمعی فعالان مدنی و امدادگران داوطلب در مناطق زلزله زده
حمله ماموران امنیتی به کمپ نیروهای داوطلب مردمی در مناطق زلزله زده

امیر کلهر یکی از کسانی است که همراه این گروه برای امدادرسانی به مناطق زلزله‌زده رفته بوده اما زودتر از بقیه بر می‌گردد و به همین دلیل دستگیر نشده است. وی درگفت و گو با دویچه‌وله شرح داد که نیروهای لباس شخصی از اولین روز حضور این افراد در مناطق زلزله‌زده مدام از آنها می‌خواستند که منطقه را ترک کنند و می‌گفتند نیازی به وجود شما نیست.
به گفته‌ی وی روز بعد نیز افرادی با خودروی سپاه به محل استقرار این نیروها می‌روند و باز از آنها می‌خواهند که منطقه را ترک کنند. این افراد گفته‌اند که کمک‌های جمع‌آوری‌شده را به ما بدهید ما خودمان پخش می‌کنیم.
 آقای کلهر می‌گوید: «این رفت و آمدها تا روز چهارشنبه ادامه داشت و بالاخره چهارشنبه خشونت آمیز شد و عده‌ای در حالی که فرماندار هریس هم حضور داشته به محل کمپ می‌روند و به همراه نیروهای انتظامی به انبار هجوم می‌آورند ولی با مقاومت بچه‌ها روبرو می‌شوند».
 او می‌گوید محل کمپ، سوله یک کارخانه‌دار در روستای سرند از توابع زرقان بوده و او آن را در اختیار امدادگران گذاشته بود. این سوله به مدت ۷ ساعت در محاصره نیروهای امنیتی بوده و بعد از آن با ورود خودروهای ضدشورش، امدادرسانان دستگیر می‌شوند.
 به گفته‌ی امیر کلهر بازداشت‌شدگان به اداره اطلاعات تبریز منتقل شده‌اند ولی پدر حسین رونقی ملکی که جزو بازداشت‌شدگان بوده به دلیل فشار خون بالا و ناراحتی قلبی به بیمارستان منتقل شده است.
 حسین رونقی ملکی نویسنده وبلاگ بابک خرمدین است که پس از دو سال و نیم زندانی به تازگی به دلیل جراحی کلیه به مرخصی آمده بود.
 آقای کلهر درباره حسین رونقی ملکی می‌گوید: «این پسر اینقدر پاک و رئوف بود و اینقدر مخلصانه کار می‌کرد که با اینکه کلیه‌اش را عمل کرده بود و در مرخصی زندان بود به محض وقوع زلزله به مناطق آسیب‌دیده رفته بود تا به هم وطنانش کمک کند».
 به گفته‌ی وی مرخصی آقای رونقی روز چهارشنبه به اتمام رسیده و او می‌بایست خودش را معرفی می‌کرد.

کارهایی که داوطلبان قادر به انجامش هستند و نیروهای دولتی نه
امیر کلهر می‌گوید این گروه از داوطلبان به صورت کاملا خودجوش و از طریق یک قرار فیس‌بوکی شکل گرفت. آنها روز اول در یکی از خرابه‌های مناطق زلزله‌زده اسکان می‌گیرند اما به تدریج که تعداد آنها و اقلام جمع‌آوری‌شده توسط آنها زیاد می‌شود یک کارخانه‌دار، سوله خود را در اختیار آنها قرار می‌دهد.
او می‌گوید این گروه حتی مجوز سازمان‌های غیردولتی را هم همراه خود داشته‌اند و هیچ گونه کار خلاف قانونی انجام نمی‌دادند.
آقای کلهر می‌گوید: «در یک بیمارستان صحرایی بعد از یک پس لرزه کوچک یک نفر کشته شده و ۳۰ تا ۴۰ نفر زخمی شده‌اند و فقط دو پزشک وجود داشت در حالی که تیم ما با خود پزشک به همراه داشت و ما گشت چادر به چادر داشتیم. آیا هلال احمر که می‌خواهد همه خدمات را در انحصار خود بگیرد توانست این کار را بکند؟».
او ادامه می‌دهد که مردان روستا شبها از ترس حمله حیوانات وحشی بغل دامهایشان می‌خوابیده‌اند اما این تیم با کمک‌های مردمی حصار فلزی خریده و دور دام‌های آنها حصار کشیده است.

به گفته‌ی آقای کلهر بیشتر روستاهای مناطق زلزله‌زده در حال حاضر مشکوک به شیوع وبا هستند. تیم کمک‌رسانی‌ای که الان ۳۵ نفرشان در بازداشت هستند آهک خریده ومنطقه را آهک‌پاشی کردند تا از شیوع وبا جلوگیری بکنند.
بشنوید: گفت و گو با امیر کلهر درباره بازداشت در مناطق زلزله‌زده
در بم هم با نیروهای داوطلب برخورد امنیتی شد
این اولین بار نیست که مقامات امنیتی جمهوری اسلامی نسبت به داوطلبان کمک به مردم حساسیت نشان می‌دهند.
سال ۱۳۸۲ پس از وقوع زلزله در شهر بم نیز برخی از نیروهای داوطلب مردمی مورد بازجویی امنیتی قرار گرفتند.
پیمان مجیدزاده یکی از این افراد است. او که در زمان وقوع زلزله بم، دانشجوی زبان انگلیسی در دانشگاه کرمان بوده، از دومین روز وقوع زلزله به عنوان مترجم برای نهادهای خارجی حاضر در بم و بروات کار می‌کرده و به همین دلیل بارها و بارها مورد بازجویی قرار گرفت.
مجیدزاده به دویچه‌وله می‌گوید این بازجویی‌ها ابتدا سوالات معمولی بوده مثل اینکه از کجا آمده‌ای و چگونه با گروه‌های خارجی در ارتباط قرار گرفتی و بهانه‌اشان هم همیشه این بوده که آنها مسئول تأمین امنیت جانی خارجی‌ها هستند.

اما وی می‌گوید زمانی که متوجه شدند گروهی که با آنها کار می‌کند، خبرنگار هم دارند نوع برخورد تغییرکرد.
آقای مجیدزاده می‌گوید: «به من می‌گفتند تو حق نداری با هر کسی که خبرنگارها می‌خواهند مصاحبه کنند، برای‌شان ترجمه کنی. باید به ما بگویی، تأیید کنیم، که البته من هیچ وقت هم این کار را نکردم. حتی یکبار تیم خبرنگاری با خود من مصاحبه کرد، به‌عنوان کسی که از روز دوم آنجا بوده و این را در یک روزنامه‌ی مالزی چاپ کردند. باز من را مورد بازخواست قرار دادند که تو به اصلاً چه حقی آمدی این کار را کردی، فکر می‌کنی کی هستی که آمدی مصاحبه کردی و نظرت را گفتی».
مجیدزاده می‌گوید بازجویان همیشه اطلاعات می‌خواستند و یک جور تهدید کلامی هم داشتند که می‌خواستند به داوطلبان بفهمانند که همه چیز را درباره خانواده آنها می‌دانند و هرکاری بکنند آن را گزارش می‌کنند.
او می‌گوید: «یک مدت من مترجم تیم روانشناسی بودم، بازدیدهای چادر به چادر داشتیم در آن منطقه و این برای نیروهای امنیتی خوشایند نبود. می‌خواستند دقیقا بدانند که در آن جلسه ها چه می‌گذرد. گاهی حتا عکس‌هایی که از ما حین این بازدید ها گرفته شده بود را نشون می‌دادند به این بهانه که ما حواسمان هست و همیشه بهانه این بود که ما در قبال امنیت خارجی‌ها مسئولیم».
به نظر پیمان مجیدزاده این میزان از حساسیت نسبت به کمک‌های مردمی از سوی نیروهای امنیتی تنها به این دلیل است که آنها از هرگونه اجتماع مردمی وحشت دارند و بیم آن را دارند که این اجتماع خودجوش پایه‌های ایدئولوژیک یا سیاسی آنها را تضعیف کند.
بشنوید: گفت و گو با پیمان مجیدزاده درباره بازجویی پس از زلزله بم

۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

میرحسین موسوی به سی‌سی‌یو منتقل شد

ندای سبز آزادی: مهندس مبرحسین موسوی که در پی حبس و حصر خانگی ۵۵۵ روزه دچار عارضه قلبی شدید شده، صبح امروز، پنجشنبه دوم شهریور در میان تدابیر شدید امنیتی به بخش سی‌سی‌یو یکی از مراکز تخصصی قلب تهران منتقل شد.
به‌گزارش منابع موثق، گفته می‌شود آخرین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی و نامزد انتخابات ریاست جمهوری دهم که حدود ١٨ ماه در حصرخانگی به‌سر می‌برد، صبح امروز  و در میان تدابیر امنیتی شدید، در کنار همسرش زهرا رهنورد به یکی از مراکز تخصصی قلب تهران منتقل شده است.
گفته می‌شود ماموران امنیتی از شب پیش از انتقال مهندس موسوی به بیمارستان در آنجا حضور یافته و در بخش‌های مختلف بخش مزبور دوربین‌های مداربسته کار گذاشته‌اند.
ده ها مامور امنیتی و ماموران اطلاعات ‌سپاه، نیروی‌انتظامی و لباس‌شخصی مراقبت از رهبر جنبش سبز و همسرش دکتر زهرا رهنورد را به‌عهده دارند. کارکنان بخشی که میرحسین موسوی در آنجا بستری شده تا این ساعت حق ترک محل کار خود را نداشته‌اند و موسوی به‌طورکل ممنوع‌الملاقات است.
براساس این گزارش،  موسوی صبح پنجشنبه به‌دلیل انسداد عروق‌قلبی تحت عمل آنژیوگرافی قرار گرفته که سه‌ساعت به‌طول انجامیده است. وی پس از عمل دوباره به سی‌سی‌یو منتقل شده و ممکن است اقامت وی در بیمارستان طولانی‌تر شود.
گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن است در صورتی که زمان بستری شدن موسوی در بیمارستان طولانی شود، وی را  به‌صورت ایزوله در یک بخش مجزا نگهداری کنند.
تکمیلی
آخرین گزارش های دریافتی حاکی است، حال عمومی مهندس میرحسین موسوی پس از آنژیو رضایت بخش است و خانم زهرا رهنورد، همسر آقای موسوی نیز در کنار او در بیمارستان به سر می برد.

۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

خورشید سیاه می خواند

گروه هنری خورشید سیاه در کنسرتی به مناسبت روز مبارزه با خشونت علیه حیوانات، برای حیوانات و محیط زیست می خواند.
دیده بان حقوق حیوانات: ۲۰ شهریورماه سال ۱۳۹۰ و در پی انتشار فیلم و تصاویر کشتار شنیع سه خرس به دست شکارچیان ناجوانمرد در پایگاه خبری دیده بان حقوق حیوانات، بی سابقه ترین عکس العمل جمعی ایرانیان در طول تاریخ بر ضد حیوان آزاری شکل گرفت. در همین راستا گروه های معتبر فعال در زمینه حقوق حیوانات و محیط زیست با انتشار بیانیه ای این روز را با نام «روز مبارزه با خشونت علیه حیوانات» نامگذاری کردند. در این بیانیه ذکر شده که این فعالان برای دفاع از حقوق حیوانات، حیات وحش و محیط زیست این خاک ضجه های دلخراش توله خرس های معصوم را تا ابد تکرار خواهند کرد.
گروه خورشید سیاه با تنظیم ترانه ای با نام «خرس قطبی سمیرم» روایتی ماندگار از این رفتار ناجوانمردانه را در دنیای هنر ثبت کرده است. نام این اثر با کنایه به بی اطلاعی شکارچیان، از عبارتی که در فیلم شنیده می شود گرفته شده. شکارچیان نا آگاه با اشاره به پیکر بزرگ خرس مادر، احتمال می دهند که در قلب ایران خرس قطبی شکار کرده باشند!
قطعه «خرس قطبی سمیرم» در کنسرت گروه خورشید سیاه اجرا خواهد شد.
این کنسرت در روز پنج شنبه مورخ ۱۶ شهریور ماه ۱۳۹۱ در فرهنگسرای ابن سینا از ساعت ۲۰ برگزار می شود.
آدرس: شهرک غرب، میدان صنعت، خیابان خوردین، ایران زمین شمالی، جنب شهر کتاب ابن سینا، فرهنگسرای ابن سینا
تهیه بلیط:
ققنوس ۲۲۷۲۸۰۰۷
بتهوون ۸۸۳۱۳۸۶۹
فرهنگسرای ابن سینا
۸۸۳۶۶۳۶۶
سیاه سفید ۶۶۹۷۱۶۰۳- ۶۶۹۵۲۴۹۷
 

۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

برای روباه شیدایی که در شیدا سکته کرد و رفت!

از تارنمای مهار بیابان زایی
محمد درویش:
  نامش اصغر درخشان است، هفت سالی می‌شود که می‌شناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش ... او یکی از محیط‌بان‌های پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محیط‌بانی که افتخار می‌کند به رسالتی که برعهده گرفته است ...
  چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکی‌های منطقه حفاظت شده شیدا ...
  برایم داستانی را تعریف کرد که تکانم داد و اشک از چشمانم جاری ساخت ... قرار است یک گروه فیلمساز، ماجرایی را که او دیده است، تبدیل به یک فیلم کند ... اما تا آن زمان، فکر می‌کنم کمترین قدردانی از او و از روح بلند آن روباه شیدا، آن است که شما خوبان روزگار و مخاطبان عزیز دل‌نوشته‌هایم را هم از آن آگاه کنم.
  خواهشم این است که شما هم پس از خواندن این داستان، آن را با دوستانی که بیشتر دوست‌شان دارید، به اشتراک نهید تا ایرانیان بیشتری بدانند که یک حیوان، یک روباه هم ممکن است چنان در برابر هم‌نوعانش شرمنده و خجالت‌زده و شرمسار شود که نتواند به زندگی برگردد و تمام کند ...

   اصغر می‌گوید: روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ می‌شود که احتمالاً از طریق مرغداری‌های محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی می‌گوید: در همان لحظه که می‌خواستم به سمت لاشه‌ها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و می‌کوشد تا لاشه‌ها را استتار کند و سپس از منطقه دور می‌شود ... اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغ‌ها را عوض می‌کند ...
 از او می‌پرسم: چرا این کار را کردی؟ می‌گوید: می‌خواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که می‌گویند: روباه‌ها باهوش هستند، درست است یا خیر؟
  خلاصه اصغر گوشه‌ای کمین می‌کند تا روباه دوباره برگردد ... منتها اینبار با کمال تعجب، در‌می‌یابد که روباه قصه‌ی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه می‌گردند، لاشه مرغ‌ها را نمی‌یابند ... تا سرانجام، همه‌ی روباه‌ها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه می‌زنند ...
  اصغر می‌گوید: آنچه که داشتم می‌دیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمی‌دیدم، امکان نداشت که قبول کنم ... زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباه‌ها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بی‌حرکت ماند ...
  اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباه‌ها منطقه را ترک کنند ... اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند ... زیرا واقعاً روباه مرده بود ...     حیرت‌انگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است!

  آری ... روباه‌ها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند.
روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمی‌خواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد ... و بی‌شک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمی‌داشتم و می‌گذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند ... اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچه‌ای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است ...
    روباه‌ها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب می‌فهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عده‌‌ای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند.

    دوستان من:
   ماجرای این روباه بامرام و شیدا را تا می‌توانید انتشار دهید، شاید سبب شود که یک شکارچی برای همیشه تفنگش را به دیوار منزلش آویزان کند.

۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه

تقدیم به جورج آدامسون ( پدر شیرها )

که به جهانیان نشان داد چگونه با عشق و محبت میتوان با حیواناتی که برخی آنها را وحشی و ددمنش می نامند، حتی پس از آزادی شان رابطه و دوستی برقرار کرد.
و تقدیم به شیرهایی که به آنها عشق میورزید و به ما نشان دادند که بر خلاف آنچه به تصویر کشیده شده اند، موجوداتی بی احساس و مکانیکی که فقط در پی دریدن و خوردن هستند، نیستند.
دوستی تعریف می کرد در سفری به صحرای سینا با یک محقق سرطان که به حیوانات علاقه زیادی داشت آشنا شد و در صحبت های روزمره شان این دانشمند بلژیکی، داستانی از ملاقاتش با یک شیر را اینچنین نقل کرد:
در یکی از سفرهایش به آفریقای جنوبی، هنگامیکه در کنار دیگر دوستانش با دوربین سرگرم نگاه کردن حیوانات پارک ملی بودند، تصادفا شیری را دید که بسختی و با رنج فراوان راه می رفت. از آن فاصله دور این چنین بنظر می آمد که از دردی جانکاه عذاب می کشد.
مرد دانشمند بی درنگ برای کمک بسمت شیر رفت. دوستانش حیران و متعجب تلاش کردند او را از انجام این عمل خطرناک بازدارند ولی موفق نشدند.
او به نزدیکی شیر رفت و در فاصله ی نزدیکی روبروی او ایستاد. تعظیمی به شیر کرد. شیر حرکت خشونت باری از خود نشان نداد. او نزدیک تر رفت و متوجه شد تکه چوب تیزی به پای شیر فرو رفته که هنگام حرکت او را عذاب میدهد. شیر بدون اینکه حرکتی کند به او اجازه داد تا تکه چوب را از پایش بیرون بیاورد.
سپس رفت... مرد هم به نزد دوستانش که این صحنه ها را فیلمبرداری کرده بودند بازگشت...
روز بعد هنگامیکه دوستان در کنار کلبه شان سرگرم گفتگو بودند، در فاصله نسبتا نزدیکی شیری را دیدند که با توله هایش ایستاده بود و به آنها نگاه می کند. شیر تعظیمی کرد و با توله هایش ناپدید شد...

 در ٢٠ آگوست ١٩٨٩ جورج آدامسون، هنگامی که برای نجات دستیار خود و یک جهانگرد اروپایی به پارک "کورا" رفت، توسط شکارچیان غیرمجاز سومالیایی به ضرب گلوله به قتل میرسد...
او همیشه میگفت: "حیوانات هیچ خطری برای انسان ندارند، ولی این انسان است که برای حیوانات و حتی کره خاکی مان بسیارخطرناک است."

یکی از دوستان نزدیکش میگوید :" بسیاری از ما بدلیل نادانی و قضاوت متعصبانه ، تصور میکنیم که چون حیوانات مانند ما حرف نمیزنند در رتبه پایین تری از انسان قرار دارند. جورج مانند دیگران نبود. او با تجربه و تیزبینی خود توانایی های حیوانات را تشخیص میداد و آنها را با خود برابر میدانست و تلاش میکرد حیوانات را از اسارت، رنج و مرگ نجات دهد. پایه رابطه اش با حیوانات عشق و درک آنان بود.
به دلیل نزدیکیش به شیرها، دوستانش همیشه نگران جان او و جوی همسرش بودند. اما او بدست بیرحمترین و خطرناکترین شکارچی، یعنی انسان، کشته شد.
یادش گرامی باد و راهش  پایدار
زندگینامه، فیلمها و عکسهای جورج آدامسون را در اینجا تماشا کنید:
جورج آدامسون، پدر شیرها

سواستفاده جنسی از یک ماده سگ

در حکومت اسلام ناب محمدی و در ماه رمضان، ماه تزکیه نفس اتفاق افتاد!!!
٣٣ سال پس از اجرای تعالیم اسلام!!!
پس از تجاوز به زندانیان سیاسی
تجاوزهای دسته جمعی به زنان
تجاوز به کودکان
اینک زیر سایه تعالیم اسلام: تجاوز به حیوانات!!!

از فیسبوک حامیان حیوانات گیلان:
سواستفاده جنسی از یک ماده سگ
اینجا ایران،ماه حرام،ماه رمضان!

از روزی که به شفاخانه آمدم دم در به او غذا میدادم.اسمش "مهربون" است. گاهی هم میشد که دو سه روز نمی آمد. یکروز آمد غذا بخورد، دیدم که از ناحیه بین مقعد و واژنش خون می آید. نتوانستم مجابش کنم که به داخل شفاخانه بیاورمش، حساس شده بود.
دو سه روز گذشت. بالاخره آوردمش داخل حیاط شفاخانه. نشان دکتر دادمش. فقط اندازه یک پرده مانده به داخل واژن.اگر همان هم پاره میشد از خونریزی میمرد.این گزارش دامپزشکی اش است، آنهم عکس محل تجاوز با اختلاف حدود ٥ روز.
من گریه هایم را کرده ام و دیگر حوصله هیچ چیزی را ندارم تا توضیح بیشتری بدهم.هرکس هم خواست بیاید شفاخانه ببیند.
او نیازمند جراحی و دوخته شدن محل عمل و بطور همزمان جراحی عقیم سازیست.
اگر دوست داشتید به او و به ٢٦ حیوان بیمار و پیری که در شفاخانه آناهیتاست کمک کنید. اینروزها بدترین روزها برای شفاخانه ی نوپای ماست. معلوم هم نیست چقدر میتواند دوام بیاورد با این اوضاع وخیمش. وظیفه ام گفتن بود که گفتم...
براستی که ما باید به تعالیم اسلام افتخار کنیم!!!
سالم‌ترین مجتمعات و جوامع، مجتمعات اسلامی است!!!
در این رابطه بخوانید:
حقوق حیوانات در اسلام
شفاخانه آناهیتا
پناهگاهی به نام «شفاخانه آناهیتا»
آيا كسی می آيد سر كوه، خورشيد را صدا بزنيم؟ 
قربانی جدید وحشیگری در شهرستان نور
باز هم سگ آزاری

اولین تجربه امداد و نجات حیوانات در مناطق زلزله زده

دیده بان حقوق حیوانات: اولین تجربه امداد و نجات حیوانات در سوانح طبیعی توسط یگان امداد و نجات حیوانات و با یاری رسانی مثال زدنی امدادگران حیوانات با موفقیت در حال انجام است. این عملیات برای اولین بار در تاریخ حوادث و سوانح طبیعی و پس از زلزله شمال غرب کشور در آذربایجان شرقی آغاز شده است.
زنده باد ARW ایران!
پیروز و سرافراز باشید

۱۳۹۱ مرداد ۲۸, شنبه

شفاخانه آناهیتا / لحظه دیدار نزدیک است!

دیداری از پناهگاه عشق
چند هفته ای می شود که ساکنان موقت و دایمی، بیمار و بهبود یافته، در شفاخانه آناهیتا مستقر شده اند.
 مکانی که گوش توله سگها را با قیچی باغبانی نمی برند و مادر توله سگها و بچه گربه ها را بیرحمانه نمی کشند.
جایی که سگها از فشار گرسنگی مدفوع مرغها را نمی خورند و بازو و کمرشان با میل و چماق شکسته نمی شود. به زنجیرشان نمی کشند و...
اینجا آشیانه ی سبز عشق و مهربانی، صفا و وفا است

هر چند که تا  به پایان رساندن بخش های گوناگون پناهگاه و براه اندازی آن، راه بسیار دشوار، دراز و پر هزینه ای در پیش روی آزاده محجوب و یارانش است...
ولی شما فرصت این را دارید که در این کار بزرگ و انسانی به روش های زیر سهمی داشته باشید!
١- کمکهای مالی
٢- فراهم کردن و فرستادن نیازمندیهای روزمره مانند دارو و غذا
٣- نیروی انسانی
٤- مصالح ساختمانی و دیگر تجهیزات ساختمانی
٥- آگاه سازی و به اطلاع رسانی

فهرست کاملتر را در فیسبوک حامیان حیوانات گیلان بخوانید
حامیان حیوانات گیلان: حیوان دوستان گرامی، دیدار عمومی از شفاخانه آناهیتا برای نخستین بار برای شما عزیزان میسر خواهد بود.
 ساعات و تاریخ بازدید: ساعت ده صبح تا ١٢ ظهر روزهای یکشنبه و دوشنبه ٢٩ و ٣٠ مرداد .
 لطفا جهت نام نویسی و هرگونه سوال با شماره تلفنهای:( ٠٩٣٦٩٢٩٨٣٥٩ آزاده محجوب) و المیرا(٠٩١١٧٦٤٥٤١٠) تماس بگیرید.

نیازمندیهای این هفته:
نیاز فوری به یک دستگاه یخچال
حیوانات بیمار و رنجور ساکن پناهگاه که چشم امیدشان به دستهای مهربان و بخشنده شماست
آفتاب
آزاده در باره آفتاب چنین می نویسد: دیدم پای چپش میلنگد و قسمت باسنش دو لکه بزرگ حاصل از جرب دارد. او را شستم پر از کنه و کک بود. کنه ها مثل دانه های انگور دورتادور حدقه چشمش را هدف گرفته بودند.حدود ٤ سالش است اما دندانهایش بیشتر پوسیده و شکسته و از بین رفته اند.پستانهایش سیاه و آویزان هستند.
او را نزد دکتر رضاخانی بردم.عفونت شدید واژن و رحم ناشی از توله کشی بسیار زیاد،کمخونی،ضعف بنیه ملموس، لاغری، عفونت دندان و شکستگی دندانهای فک پایین دارد. یک ضربه ی قدیمی هم به کمرش خورده و کجش کرده. بابت همان میلنگد. دکتر معتقد است در نگهداری اش بسیار کمکاری شده اما احتمالا میتوان با جراحی کمرش درست بشود.

در واقع او یک ماشین توله کشی بوده است.
او را آفتاب نامیدم زیراکه با پاگذاشتن در غروب یکروز از زندگی اش در شفاخانه آناهیتا، آفتابی روشن بر زندگی اش تابیده است، به امید خدا و کمک دوستداران حیوانات.
او ظرف دو تا سه هفته آینده بعد از بنیه گرفتن و تقویت شدن، نیازمند جراحی رحم است. بعد هم باید در مورد کمرش تصمیم گرفته شود.

افرا
افرا ماده سگ حدود ده ساله ی بینوایی که به همین حالت که در عکسها هست در خرابه ای در روستای لیش واقع در شهرستان سیاهکل استان گیلان یافتمش در اردیبهشت ٩١.
او مبتلا به عفونت شدید خون و دستگاه تنفسی،کمخونی بسیار بسیار شدید،بزرگ شدگی قلب،تنبلی کلیه ها، جرب دمودکس و سارکوپتس، دندانهای شکسته و عفونت لثه، ناراحتی کبد، عفونت رحم ، عفونت مثانه و خلاصه راحتتان کنم یک بغل بیماری بود.

بعد از ماهها پرستاری از او و صرف هزینه های بسیار برای آزمایشات و سونوگرافی های متعدد برای او و تغذیه و ویتامین تراپی سفت و سخت، او امروز بهبود یافته و الان معلوم شده که از نژاد ژرمن است البته کمی مخلوط است ولی بسیار موهای خوشرنگی دراورده و سرحال است. افرا امروز نیازمند جراحی رحم است.چون عفونت کرده و هرچه زودتر باید برداشته شود.دکتر رضاخانی دامپزشک معالج او اظهار کرده است که اگر در حین جراحی به مشکل کلیه ها که ماهها با اوست برخوردند ممکن است یک کلیه را هم بردارند تا افرا بیشتر زنده بماند. قسمتهای بالایی کلیه هایش خون پمپاژ نمیکند. کسانی که مایلند به جراحی افرا کمک کنند لطفا به شماره حسابهای زیر واریز کنند یا میتوانند مستقیما(به هرمیزان) به کلینیک آهو واقع در رشت-خ دیلمان-خ شیرخانی-تلفن01317720772 دکتر رضاخانی، بپردازند تا به افرا کمک شود. هزینه جراحی او بین دویست تا دویست تا سیصدهزارتومان متغیر است.
عکسها او را ساعتی پس از نجات و بعدی که خوب شده او را ٤ ماه بعد در زیرزمین کوچکی در شفاخانه آناهیتا نشان میدهد. ما مقصر نیستیم افرا خودش گوشه گیر است و زیاد نمیرود توی زمین بازی کند. خب پیر است و محافظه کار! یکوقت بعضی نروند باز برای من قصه درست نکنند که من سگها را روی خاک میخوابانم!!!!
...هفته گذشته افرا هم جراحی شد.او مبتلا به عفونت رحم بود. سنش بالاست و نیاز مبرمی به عقیم سازی داشت.
عکس او را دقایقی قبل زیر آفتاب صبحگاهی شفاخانه آناهیتا نشان میدهد. به علت نبود اتاق بستری برای سگهای شفاخانه او در زیرزمین ایوان ویلا نگهداری میشود.
 بهرحال او برغم عمل سنگینش و بی حس بودن پاهایش و بی اشتهایی و بعدش هم صرفا استقبال از شیر کم چرب سرد به عنوان تنها غذای مطلوب! برای یکی دو روز بعد از عمل،اکنون خوبست.

تمام جراحی های لازم شفاخانه از جمله تخلیه چشم، دراوردن میله، برداشتن تومور دهانی،عقیم سازی ها انجام شده.
برای تامین هزینه ها مجبور شدم ساخت و ساز را متوقف کنم.